شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا
+ آسمان سينه ام را چون شمايي مشتري است باز کن دکان که وقت عاشقي است …
بهاءالدين محمد بن‏ حسين عاملي[?] معروف به شيخ بهائي (? اسفند ??? خورشيدي، بعلبک تا ? شهريور ???? خورشيدي، اصفهان) دانشمند نامدار قرن دهم و يازدهم هجري است که در دانش‌هاي فلسفه، منطق، هيئت و رياضيات تبحر داشت. در حدود ?? کتاب و رساله از او در سياست، حديث، رياضي، اخلاق، نجوم، عرفان ، فقه ، مهندسي و هنر و فيزيکدان بر جاي مانده است.(از ويکيپديا)
آقا اميد جان متشکر استفاده کردم .. دستت درد نکنه دادا
شيخ بهايي را نخستين مهندس بزرگ اسلامي مي دانند و بهمين مناسبت بزرگداشت مهندسي در کشور تحت نام اين بزرگمرد برگزار مي شود
متشکرم 0098
و اما آنچه که از شيخ بهايي بر جا مانده مي توان در بعد مهندسي از حمام شيخ بهايي در اصفهان که تا قرنها شيوه کار آن براي مهندسان و دانشمندان جهان شگفت آور و ناشناخته بود و نيز آثار ادبي فراواني از جمله کشکول شيخ بهايي نام برد
در ميان اشعار شيخ مي توان به اثر زيبا و جاودانه "تا کي به تمناي وصال تو يگانه" اشاره کرد که براي عرفا و اديبان بسيار دل انگيز است
از جمله اشعار زيبايش "زاهد ريايي" "تا کي بتمناي وصال تو يگانه" "شوق لقاي دلدار" نام برد
آنکه از اميدي بود يا بيمي‌. اين دوستي را عذر و خيانت نمي‌آلايد. ديگر دوستي از جهت عشق و محبت در جهت معاشرت.
و سوم دوستي اي که از اميدي بود يا از بيمي‌که اين يکي از همه بدتر است و زودتر از ميان رود. حکيمي‌ گفت: ده چيز را با ده چيز ديگر مياميز: وقار را از سستي، سرعت را از تعجيل، بخشندگيت را از تبذير، ميانه روي را از سخت گيري، دليري را از آشوب طلبي، دورانديشي ات را از بزدلي، پاکدامنيت را از کبر، فروتني ات را از پستي و خواري، انس را از شيفتگي، رازپوشي را از فراموش کاري
از سخنان عيسي: آنکس که گناهي کوچک کند با آنکه گناهي بزرگ مرتکب شود، يکي اند. پرسيدند چگونه چنين است؟ گفت: دليري بر گناه يکي است و آنکس که از دزدي ذرت نگذرد از مرواريد نخواهد گذشت./از کشکول اثر جاودانه شيخ بهايي/
ممنون از شقايق خانم اگر مطالب بيشتري هم از شيخ بهايي داشته باشيد ممنون ميشم و استفاده مي کنيم
و اگر نيست مشاعره رو شروع کنيم ؟
پس شروع مي کنيم : : اي نام تو بهترين سر آغاز / / بي نام تو نامه کي کنم باز
ز آن شبي كه وعده كردي روز وصل / / روز و شب را مي‏شمارم روز و شب
خدارو شكر پيام رسان كم كم ميخواد مثل قبل برگرده :دي
بي تو اي سرو روان با گل و گلشن چه کنم // زلف سنبل چه كشم عارض سوسن چه كنم
من امشب از دوبيتي از غزل از گريه سرشارم // سرم را ميگذارم باز هم بر شانه ي تارم
من امشب آمدستم وام بگذارم // حسابت را کنار جام بگذارم
ما عيب و نقص خويش و کمال و جمال غير // پنهان نموديم چو پيري پس خضاب
sajede
شعر نان و حلواي شيخ بهايي هم خالي از لطف نيست
sajede
نان و حلوا چيست؟ جاه و مال تو**باغ و راغ و حشمت و اقبال تو/// نان و حلوا چيست؟ اين طول امل**وين غرور نفس و علم بي‌عمل///نان و حلوا چيست؟ گويد با تو فاش**اين همه سعي تو از بهر معاش///نان و حلوا چيست؟ فرزند و زنت**اوفتاده همچو غل در گردنت
sajede
باز اين چه شورش است که در خلق عالم است/ باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
شقايق خانم جواب ساجده خانم لطفا
تو خواهي رفت و خواهم ماند با شعر و دوتار اما // به دندان پشت دستم مينويسم «دوستت دارم»
ساجده خانم جواب لطفا...
sajede
مالي که ز تو کس نستاند، علم است//حرزي که تو را به حق رساند، علم است
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد // بيچاره دلم در غم بسيار افتاد
در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق // با سرانگشت تو را گشتم و پيدا کردم
من هم اول روز گفتم جان فداي روي تو // شرط مردي نيست بر گرديدن از گفتار خويش
شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد // شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم
sajede
ما با مي و مينا، سر تقوي داريم**دنيا طلبيم و ميل عقبي داريم
sajede
مي‌ترسم از آنکه حسرت ديدارت**در ديده بماند و نماند چشمم
مرحبا طاير فرخ پي فرخنده پيام// خير مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
مگذاريد مگس نغمه سرايي بکند // ديو در هيبت منصور خدايي بکند
sajede
در دفتر ما نماند يک نکته سفيد**از بس به شب و روز سياهي کرديم
مرحبا طاير فرخ پي فرخنده پيام// خير مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
ما را رها کنيد در اين رنج بي حساب // با قلب پاره پاره و با سينه اي کباب
نيلوفر
من نه امروز به دام تو در افتادم و بس / که گرفتار غم عشق توام تا هستم
مرگ عشق و عاشقي در قلب من پندار من بود // زندگي هم رويش برگي بر ديوار من بود
sajede
در اين سراي بي کسي کسي به در نمي زند/ به دشت پرملال ما پرنده پر نمي زند
دامنش خاموش چون شد، گفت با مرد عرب // كن تو سيراب از كرم اين كام عطشان مرا
اي غايب از نظر به خدا ميسپارمت// جانم بسوختي و به دل دوست دارمت
تن ِ آدمي شريف است به جان ِ آدميت // نه همين لباس ِ زيباست نشان ِ آدميت
sajede
تا تنهايم، هم نفسم ياد کسي است**چون هم نفسم کسي شود، تنهايم
ماييم و موج سودا شب تا به روز تنها // خواهي بيا ببخشا خواهي برو جفا کن.............. (ن) لطفا
sajede
برخيز سحر، ناله و آهي مي‌کن**استغفاري ز هر گناهي مي‌کن
نردبان دو سه تن پست تر از خود نشويد // آلت دست فرو دست تر از خود نشويد
sajede
قبول نيست/ اول يه بيت ديگه بود که ب مي خواست! گريه
sajede
در خانه? کعبه، دل به دست آوردم**دل بردم و گبر و بت‌پرست آوردم
خيلي بيت زيبايي بود شقايق خانم تشکر ...
sajede
جواب بديد با م
من ندانستم از اول که تو بي مهر و وفايي // عهد نا بستن از آن به که ببندي و نپايي
يا رب سببي ساز که يارم به سلامت // بازآيد و برهاندم از بند ملامت
ساجده خانم (ت) لطفا
sajede
تا کي به تمناي وصال تو يگانه/ اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه
هر دم از اين باغ بري مي رسد // تازه تر از تازه تري مي رسد
دل از من برد و روي از من نهان کرد // خدا را با که اين بازي توان کرد
sajede
دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند** گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
دلم جز مهر مه رويان طريقي بر نمي‌گيرد // ز هر در مي‌دهم پندش وليکن در نمي‌گيرد
درس عشق از هرکه مي پرسم جوابم مي دهد // از که مي پرسي که من خود عاجزم در کار خويش
sajede
در حشر، به فرياد بهائي برس از لطف**کز عمر، نشد حاصل او غير خسارت
شاهد آن نيست که مويي و مياني دارد // بنده طلعت آن باش که آني دارد
sajede
شنيدم گرم داري حلقه، اي دوست!**بهائي! باز اين افسردگي چيست؟
sajede
دلا! باز اين همه افسردگي چيست؟**به عهد گل، چنين پژمردگي چيست؟
تو ديدي هيچ عاشق را که سيري بود از اين سودا // تو ديدي هيچ ماهي را که او شد سير از اين دريا
اي تير غمت را دل عشاق نشانه // جمعي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه
sajede
هر صبح که روح القدس آيد به طوافت**در چشمه? خورشيد کند غسل زيارت
هر چار عنصرند در اين جوش همچو ديک // ني نار برقرار و نه خاک و نم هوا
sajede
من رفتم// در ضمن اکثر ابياتي که من نوشتم مال شيخ بهايي بود
دستت درد نكنه ساجده جون ... زيبا بود اشعار ِ انتخابيت شبت بخير
تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نيست // عشق خود نيست اگر تا نفس آخر نيست
تو رفتي و خدا پشت و پناهت, به سلامت // بگذار بسوزد دل من مسأ له اي نيست
تو جفاکن که از اينسوي وفاداري هست // طاقت و صبر مرا حوصله ي خواري هست
تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست// محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست
تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد // جز زلف کسي پيش رخش تاب ندارد
ديدي که گلستان زغمش جامه دران شد// ابروي کمان تو چو عشاق بديدند
دگر آن شبست امشب که ز پي سحر ندارد // من و باز آن دعاها که يکي اثر ندارد
دست از طلب ندارم تا کام من بر آيد // يا جان رسد به جانان يا جان ز تن در آيد
دل و طبع خويش را گو که شوند نرم خوتر // که دلم بهانه جو شد من از و بهانه جوتر
روزها گر رفت گو رو باک نيست // تو بمان اي آنکه چون تو پاک نيست
تغافلها زد اما شد نگاهي عذر خواه من // که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من
ممنون آقاي ميگلي از پيام ِ ارساليتون ... عالي بود بعد از مدتها پيامي به دور از كينه و دشمني و جنگ و اين چيزا ديديم ... ممنون... شبتون بخير
ناز برگيرد کمان در وقت ترکش بستنت //فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت
ببخشيد امشب کمي کند بودم نميدونم اشکال از خط منه يا از پيامرسان ولي تشکر استفاده کرديم شبتون بخير
تورا من چشم در راهم // گرم ياد آوري يا نه // من از يادت نمي کاهم ... تورا من چشم در راهم
شب عاشقان بي‏دل چه شبي دراز باشد تو بيا کز اول شب در صبح باز باشد زمحبتت نخواهم که نظر کنم به رويت که محب صادق آنست که پاکباز باشد
علوي-12
در حريم عشق نتوان زد دم از گفت وشنود/ زانكه آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش
شنيده ام سخني خوش که پير کنعان گفت// فراق يار نه آن ميکند که بتوان گفت
كمال-14
آقا صادق سلام ؛ روزبخير چرا ديشب خبر نكردي در محفل شما حضور پيداكنيم
سلام بر آقا کمال گرامي والا ديشب ييهو ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد .. اما انشالله شبهاي بعد از وجود نازنين شما هم بهره مند بشيم
كمال-14
هميشه بدرخشيد آقا صادق
متاع کفر و دين بي مشتري نيست // گروهي آن گروهي اين پسنــدنــد !
نيلوفر
دوش مي گفت که فردا بذهم کام دلت / سببي ساز خدايا که پشيمان نشود
دل از من برد و روي از من نهان کرد / خدارا با که اين بازي توان کرد
نيلوفر
دل ميرود ز دستم صاحبدلان خدا را *** دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
اي شده از دست من چون دل سرمست من / اي همه را ديده تو آنچه گزيدي بگو
نيلوفر
وليکن کي نمايي رخ برندان ***تو کز خورشيد و مه آينه داري
نيلوفر
يارب مباد کز پا جانان من بيفتد *** درد و بلاي او کاش بر جان من بيفتد
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد **ياد حريف شهر و رفيق سفر نکرد
نيلوفر
دوستان شرح پريشاني من گوش کنيد*** داستان غم پنهاني من گوش کنيد
در حريم عشق نتوان دم زد از گفت و شنود ** زانکه آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش
نيلوفر
شب تنهاييم در قصد جان بود *** خيالش لطف‌هاي بي‌کران کرد
خيالت لطفهاي بيکران بود ؟ ** شب تنهايي ات در قصد جان بود !
چراغ جادو
صادق ميگلي-2
رتبه 0
0 برگزیده
273 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
صادق ميگلي-2 عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top