شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

چراغ جادو
+ شب عاشقان بيدل چه شبي دراز باشد .......... ميعاد شبانه (دلنوشته , مشاعره) . . . تقديم به استاد.
شبي از شب ها // تو به من گفتي که شب باش // من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود // شبِ شب گشتم // به اميدي که تو فانوس شب من باشي.
تو را من چشم در راهم شباهنگام..
:دددددددددددي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي
روز در چشمانش است به سپيدي چشمهايش نگاه کن شب در چشمانش است به سياهي چشمهايش نگاه کن شب و روز در چشمانش است به چشمانش نگاه کن ...
مجتبي-232
سلام
سلام عزيز دل برادر
صادق چي شد زدي تو کار شاعري شباهنگام ؟!
هر شب برنامه داريم : دي
فاش شد کار ما که کلاشيم / مست و رند و خراب و اوباشيم / نقش هستي خود فرو شستيم / اين زمان عين نقش نقاشيم
خوش آمدي و خوشم آمد ز آمدنت
مجتبي-232
سلام بر همه .خوبم ديگه
مجتبي-232
كدوم استاد رفته؟؟
منم هم راز شباويز ! با هر نفس پر و خالي مي شوم از حسي غريب ودلتنگ. و قلبم باز از نو مي تپد براي اسماني كه شايد آبي بماند!
شباهنگام که ميگيرند در شاخ پيامي سايه ها رنگي ز استاد /تو را من چشم در راهم اي اســــــــــتاد /تو رفتي و پرندگان محاجر ترانه خوان شده اند(اصلا اين يه تيکه ربط نداشت شعره نو ديگه)
مجتبي-232
كدوم استاد
شبهاي مدينه تا صبح در حسرت ديدار رهگذر خاموش ناله مي کردند. و چاهها ناله ميزدند کجاست آنکه هر شب همرازش بوديم
ديگر هر شب مي آيي. در تکه روياهايي آرام. هر شب مي آيي. مهربان... و من. با دلهره. ... هر شب مي آيي. و ديشب زنده تر از هميشه. با بوسه اي براي اولين بار. ...
آسمان سينه ام را چون شمايي مشتريست / باز کن دکان / وقت عاشقيست ..
عاشقان و زاهدان و عابدان و همه همه دوستان با شب زلفي گره مي زنند تا عشقشان را ازچشم نامحرمان دور نگاه دارند ..
و شب چه نيکو پاسبانيست..
امشب چه شبيست / شب دزديدن يار / اين قصر بلند / پاسبانش بسيار..
اما رندي دزدانه از ميان پاسبانان و خدم و حشم و خلاصه هرچه محرم و نامحرم قصر دل عبور مي کند و تير بلا را بر قلب عاشقي مي کوبد تا شيدا گردد و او نيز با شب زلفي گره بزند..
و چون تير بلا کارگر افتيد هيچ نوش دارويي طبيبي را براي ياري عاشق همراه نشود و اگر شد کارگر نيافتد مگر وصال ..
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد / بيچاره دلم در غم بسيار افتاد / بسيار فتاده بود اندر ره عشق / اما نه چنين زار که اينبار افتد
انگار اشتباه کرديم آلا بحث ازدواج کرديم آخه چرا يه لحظه فکر نکرديم امکان داره يه عاشق هم اينجا باشه
نمي دانم چه گفت آن شب لبم با لبانت زير سقف اتاق ... که از خواب پريدي و سرخ شد از خجالت نوازش دستان کودکانه ات .گونه هايم ... و من در انتظار نوازشي به بهانه گفتگويي ديگر زيرسقف همان اتاق
صادق عاشقيت داره کار دستمون ميده ها کم کم :S
ما چرا 4 تا انگشت داريم
من ديگه اينجا نميام . وبلاگمم تعطيل مي کنم .. چقدر حرف .
تا کي بگم ... تاکي ببينم ...
تا کي صورتمو با سيلي سرخ کنم و بگم من مسلمانم
خسته ام ... خسته از رفتن يک راه دراز ... خسته از حرص و آز ... خسته از کور گره هاي ميان انگشت ... منبسط در دل اشک ... منقبض در دل مشت..
سياه سياهم .. با زرد هماهنگم کن استاد
در هوايت بي قرارم روز و شب..
از خودم ميگذرم و پي خودم ميگردم ...
ذهن خط خطي من هيچگاه ... تحمل صافي صفحه وجود تو را نداشت ... بي انتظار هيچ پاک کن
من که 6 تا دارم
تق .. تق .. تق ... صداي گامهاي انديشه را مي شنوم .. باز هم بايد بي خوابي بکشم
آه چه دردي دارد زاييدن شعر
باز در بازي خاموش شدن مغلوبم
زميناي قلب من ترک ترک / نمي دونم دو ساله يا کمترک / تا ميگم ز درد دوريت ميميرم / تو ميگي اشکال نداره بدرک
بيا هي گفتم با استاد بحث نکن اين امام زادش خرابه به جاي اينکه شفا بده کور ميکنه به خرجت نرفت اينم آخرش
عزيزم داري ميري پشت سرت نگاه نکن , آخه اون برق نگاهت منو ميخکوب ميکنه , پاهامو چوب ميکنه
دوست دارم وقتي مياي بجاي من غروب دريا رو تماشا بکني ...
نکنه گول بخوري دلت برام تنگ بشه .. نکنه يواشکي گريه کني
اگه تو کريه کني , بند دلو , آب ميبره
نه منو تنها نزاريد من از ديونه ها اونم از نوع عاشقش ميترسم :دي
آخرش از سندروم سرگيجه فرهنگي ميميرم
کاش مي شد بجاي شعر يه پرتقال پوس بکنم
بعدشم دستمو دور قدش حلقه کنم
لبمو روي يه قاچش بذارم .... ام.... هي مزه کنم
کي تو رو خوشمزه و خوش آب و رنگت کرده ؟
و من تشنه نوازشهاي گرم و کودکانه ات ... به بهانه گفتگويي ديگر .... زير سقف همان اتاق
پشت گلبرگ سلامي تازه ... زير امواج نگاه نرگس ... باز کن چشمت را ... عشق در يک قدميست ...
جوراب زنونه ... آنکادر کمد ... آنکادر تخت ... کارتن خرما ... وقتي حس رفتن آمد , بايد رفت
آنرا که دل از عشق پر آتش باشد / هر قصه که گويد همه دلکش باشد / تو قصه عاشقان همي کم شنوي / بشنو بشنو که قصه شان خوش باشد
عش خاص تر از محبت است ... همه عشقي محبت باشد اما همه محبتي عشق نباشد ... محبت خاص تر از معرفت است ... همه محبتي معرفت باشد ... اما همه معرفتي محبت نباشد
پس اول پايه معرفت است و دوم پايه محبت است و سو م پايه عشق
چاکر به برت خسته جگر باز آمد / بيچاره به پا رفت , به سر باز آمد
عده اي از لذت مال صرف نظر کردند وليکن از لذت امر و نهي صرف نظر نکردند و اين بود جريان سقيفه بني ساعده
و چنين بود که در باغچه اي افتادم ...
مي و ميخانه مست و مي کشان مست زمين مست و زمان مست، آسمان مست نسيم از حلقه زلف تو بگذشت چمن شد مست و باغ و باغبان مست
تا زدم يک جرعه مي از چشم مستت تا گرفتم جام مدهوشي ز دستت شد زمين مست آسمان مست بلبلان نغمه خوان مست باغ مست و باغبان مست
تا من چشم مست تو ديدم ز ساغر عشقت دو جرعه چشيدم شد زمين مست آسمان مست بلبلان نغمه خوان مست باغ مست و باغبان مست
ميروي و مژگانت خون خلق ميريزد, تيز ميروي جانا ترسمت فروماني
زاهدي به ميخانه ... سرخ رو زمي ديدم ... گفتمش مبارک باد ... بر تو اين مسلماني..
دين و دل به يک ديدن ... باختيم و خرسنديم ... در قمار عشق اي جان ... کي بود پشيماني
زاهد پشيمان را ذوق باده خواهد کشت..... عاقلا مکن کاري کاورد پشيماني...
امشب از شبهاي تنهاييست ... رحمي کن بيا ... تا بخوانم بر تو امشب دفتر سوداي من
نسيم امشب عجب دفع غمي تو ...
يقين دانم نه از اين عالمي تو ...
شميم زلف يار فايز استي
و يا زانفاس ابن مريمي تو
دلا امشب غم بسيار داري . . .
يقين شوق وصال يار داري ...
شبي از شدت شوق تو فايز ...
نه بيماري مگر بيمار داري ..
خوشا امشب خوشا ماواي امشب ..
و هر آمدني را ............................................. رفتني است
چه زلفي گره زده ام امشب به زلف يار .. آري تمام گشت و نيامد تمام کار
عمري گذشت و را نبرديم سوي دوست / / مجلس تمام گشت و نديديم روي دوست
بله جانان من .. هر آمدني را رفتنيست .. امشب مبارک گره بر زلف يار زديم و بر آشيان عنقاي کوي يار دمي گذرانديم .. گل گفتيم و هيچ نشنفتيم !! و چنان در زلف چون کمند يار پيچيديم که هيچ از ادراک بصر نديديم ... و چون به ديوان خواجه تفالي به رسم لولي وشان خوش دل و نازک خيال زديم ..آمد که :
معاشران گره از زلف يار باز کنيد // شبي خوش است بدين قصه اش دراز کنيد
پس : بايد گذاشت و گذشت ... بايد ديد و دل نبست ... بايد چشم انداخت و دل نباخت ... که دير يا زود آيد که بگذاريم و بگذريم ...
چون به کلام مولاي درويشان ختم نموديم به حسن متابعت گوييم :
چون سر آمد دولت شبهاي وصل // بگذرد ايام هجران نيز هم
شب بر همه عاشقان شب خيز ..........خوش
صادق جان شبت بخير
شب شما هم بخير
توحيدي
يادشون به خير
ساعت دماسنج
صادق ميگلي-2
رتبه 0
0 برگزیده
273 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
صادق ميگلي-2 عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top