خو براي چه تعجب ميكني؟ كم تجربه ايتيپ كارا و به بنبست رسيدنشون نداريم خو!!
عكس پرنسس و امير محمد هم كه الصاق شد.
سلام صادق عزيز
متاسفانه ما هنوز هم معناي اعتراض را متوجه نشده ايم.
كار فرهنگي نبايد با مسائل سياسي قاطي شود.
يا علي
و اما صادق عزيز از فرصتي كه امروز دست داد استفاده كرده مقاله تحقيقي شما را در باره ذوالقرنين خواندم .بسيار جالب است .دستتان درد نكند .باعث شد چيزي هم ياد بگيريم .
يا حق
با سلام و درود خدمت جناب صادق
در نوشته شما صداقتي ست كه دريغم آمد آن را كه خوانده ام چيزي در باره اش ننويسم .اگر چه شما نوشته بوديد كه همان نظر فرفروك ما را بس .باري دوست عزيز چه بايد كرد تا دنيا دنيا بوده همين طور بوده كه :
زمان به مردم نادان دهد زمام مراد
نو اهل دانش و فضلي همين گناهت بس !!
صادق جان درود برشما
متن جالب ، جذاب و دلسوزانه ات رو خوندم . همه چيز گفتي وكردي كبابم
صادق جان من 45 سال قبل شعر مي گفتم در روزنامه ديواري مشعل و نشريات پايتخت . البته با كمك شاعران بزرگوار و شادروانان آتشي ، آقايي و نعمتي زاده . واگر پيگير بودم شايد تاكنون از خيلي از شاعران امروزي وطني سر بودم . ولي وقتي ديدم هر قطعه شعر در كشور ما بقيمت يه دسته تربك ( تربچه ) مي خرند آنرا رها كردم . با هنرمنداني چون صغيري واميري و بهروزيان تئاتر كار مي كرديم واولين تصوير كتاب قطور( نمايش در بوشهر از آغاز تا كنون ) عكس من و صغيري و اميري در سال 1342 مي باشد . وخيلي نمايش بازي كردم . بعدها دعوت شدم براي راديو و در يك نمايش راديويي هم شركت كردم . ولي چون ديدم هنر در اين ديار پشيزي ارزش نداره ، اونهم رها كردم ورفتم زندگيم كنم . ولي سالها با بچه هاي محل ويا مدرسه تئاتر كاركردم . خلاصه حالا گاهيكه به مجتمع پيش دوستان هنرمندميروم . با كمال تاسف بعضي ها را مي بينم با 40 سال كار هنري به نان شب محتاجند . حالا بخوان حديث مفصل از اين مجمل . خدا نگهدار وموفق باشي .