سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این کار خودمه لطفا نظر بدید

صادق میگلی دیدگاه

چهارشنبه دو هفته پیش طبق عادت و علاقه رفتم به مجتمع فرهنگی تا در جلسه انجمن شعر شرکت کنم که با صحنه وحشتناکی روبرو شدم

فقط چهار پنج نفر . انجمنی که گاهی صندلی برای نشستن کم می آورد!!!
گاهی اینقدر زیاد میشدیم که عده ای هم سر پا جلسه رو دنبال می کردن . وای عجب کابوسی !
باور نکردنی بود البته این کلمه باور نکردنی هم قدری باور نکردنی بود برای اینکه این رویداد از ماهها قبل قابل پیش بینی بود البته از دید من و چند تای دیگه . رک بگم از زمان آقای صفار هرندی خیلی چیز ها قابل پیش بینی بود و البته طبق عادت اهالی فرهنگ وقتی یک سیل فرهنگی بیاد تا مدت ها باید شاهد تلفات بود . البته سعی ندارم بقول خومونی" او پیچک" راه بیاندازم  اما همین وضعیت هم برای جامعه هنری و فرهنگی کشور ما فاجعه است . خوب به هر حال این وضعیت پیش اومده و خلقیات و منطق من به من میگه که هیچوقت بن بست ایجاد نمی شه و بن بست فقط در ذهن ما هست . معتقدم که همیشه راهی برای عبور از مشکلات هست برای همینم هیچوقت احساس یأس نمی کنم (قابل توجه فرفروک عزیز) اما به این کار ندارم که چه بود و چه گذشت . سربسته همین رو بگم که عده ای به این شکل اعتراضشون رو به عالم و آدم نشان دادند . واقعا دلم برای فرهنگمون می سوزه / راست می گن که فرهنگ مظلوم واقع شده و هنر که بارزترین جلوه گاه فرهنگه مظلومتر و هنرمند که خالق این جلوه و شکوه هنریه مظلوم تر تر تره .... خلاصه اینکه بهترین راه برای رفع مظلومیت اینه که حقیقت روشن بشه که البته این هم کار خیلی سختیه . جونم واستون بگه که طبق عادت همیشگی بجای نق و نوق کردنهای هنرمندانه به دنبال راهکار گشتم و در عرض 30.1554+a  ثانیه به نتایجی دست پیدا کردم که نه نیازی به مخ انیشتین داشت و نه نبوغ داوینچی بلکه همینکه به اندازه بشیرو واقع بین باشیم ما را کفایت می کرد . البته من قصد طنز نوشتن و پا در کفش بزرگتر ها کردن را ندارم اما جدا خنده دار هم هست . شاید هم گریه دار . بگذریم بحث رو تلخش نکنیم هرچند که به اندازه کافی تلخ هست . راستی یادش بخیر یک زمانی بعضی ها می گفتن : شکر شکن شوند همه طوطیان شرق زین قند پارسی که به بنگاله می رود / اما امان از دست این دور و زمان شاید هم مقصر وزارت بهداشت باشه که همش تبلیغات منفی بر ضد قند و شکر می کند . خلاصه بحث هایی مختصر نشان داد که همان پنج نفر هم خداراشکر امیدوارند و هنوز سنگر را خالی نکردند هرچند اگر به سختی مورد هجمه  دوست و دشمن قرار گرفته باشند . اوه . چه احساسی چه حماسی بیخیال اینطوری هم نبود اما حقیقت اینه که باید چاره ای اندیشید .

یاد این شعر افتادم:

نمردیم آری نفس می کشیم
در اندیشه مرغ و قفس می کشیم
به میدان فرهنگ گاهی درون
گهی هم از آن پای پس می کشیم
همه لاف از آن همچو دُر می زنیم
سخن های بیهوده پُر میزینیم
گهی تکنوا ادعا می کنیم
گهی هم گروهی چو کُر میزنیم
نمردیم آری نفس می کشیم
غرض نقل فریاد بیهوده نیست
شکایت ز اشخاص و از توده نیست
ز کاویدن رنج فرسوده نیست
غرض رسم راه است , پس, می کشیم
نمردیم آری نفس می کشیم
یکی گوید این شیوه جنگی است
یکی گوید از فقر فرهنگیست
دو دیگر گرانی و دَس تنگی است
مباحث به ماش و عدس می کشیم
نمردیم آری نفس می کشیم .... و قص علی هذا


کلمات کلیدی:

?بازدید امروز: (13) ، بازدید دیروز: (8) ، کل بازدیدها: (130261)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ