سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همینه که هست ...

صادق میگلی دیدگاه


باز پای دلم از سنگ نگاهت پیچید
جان من سنگ نزن من , شَل مادرزادم
آخرین بار که چشمم به جمالت افتاد
عیبش این بود که از چشم همه افتادم
در خم زلف کمندت هرکه افتاد , افتاد
کو حریفی که ز بند تو کند آزادم
یاد باد آن همه ایام که شب تا به سحر
رفت از دست تو تا گوش فلک فریادم
زان دمی که از تو بریدم , مرغ باغ ملکوت
هر دم از عرش بیاید به مبارکبادم
شکر ایزد که میان من و تو صلح افتاد
ترسم این بود که هر دم بدهی بر بادم
جان من سنگدلی , دل به تو دادن غلط است
بارها گفتم و از کفته خود دلشادم
نه , به جان من مسکین که ز حرفم بگذر
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم


کلمات کلیدی:

?بازدید امروز: (12) ، بازدید دیروز: (9) ، کل بازدیدها: (131193)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ